بهترین اشعار برای تو که نیستی
به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی
بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم و تازه داشته باشد بیا گناه کنیم نگاه و بوسه و لبخند اگر گناه بوَد بیا که نامه اعمال خود سیاه کنیم بیا به نیم نگاهی و خنده ای و لبی تمام آخرت خویش را تباه کنیم به شور و شادی و شوق و شراره تن بدهیم و بار کوه غم از شور عشق کاه کنیم و زنده زنده در آغوش هم کباب شویم و خنده، ... به فرهنگ مرده خواه کنیم گناه، نقطه آغاز عاشقی است، بیا که شاید از سر این نقطه عزم راه کنیم بیا بساط قرار و گل و محبت را دوباره دست به هم داده، روبراه کنیم اگربه خاطر هم عاشقانه بر خیزیم نمی رسیم به جایی که اشتباه کنیم برای سرخوشی لحظه هات هم که شده بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم فرامرز عرب عامری مشتی اجل به بردن من گیر داده اند اینجا همیشه آب تکان می خورد از آب اما به آب خوردن من گیر داده اند مانند شمع در غم تو آب می شوم مردم به فرم مردن من گیر داده اند چشم انتظار دست تو اصلا نمی شوم وقتی به شال گردن من گیر داده اند در شهر، حس و حال برادر کشی پُر است گرگان به جامه ی تن من گیر داده اند دامن زدم به خون که بدست آورم تو را این دست ها به دامن من گیر داده اند گر پا دهد برای تو سر نیز می دهم اینجا به دل سپردن من گیر داده اند فرامرز عرب عامری افتاد خم شدم که برش دارم آب شد فرقی نکرد آدم و گندم خراب شد از ابتدای خلقتمان معصیت شکفت وجدانمان دچار هزاران عذاب شد رفتیم تا گلیم خود از گل بدر کنیم بهتر نشد که هیچ ، زد و منجلاب شد بعدش بهار در خم این کوچه باغ مرد عکسش به روی طاقچه ها رفت و قاب شد دستی که دوست آمد و بر شانه ام گذاشت در گیر و دار حادثه روزی طناب شد اختر شناس دهر سرش زیر آب رفت ولگرد شهر یک شبه عالیجناب شد دیروز مردی از سر زیبایی و جمال در پیش چشم ما به زنی انتخاب شد امروز دامن همه دختران شهر کوتاهتر به کوری چشم حجاب شد فردا کدام فاجعه رخ می دهد عزیز در عالمی که عفت و غیرت سراب شد مردی به جای پول زنش را گرو گذاشت این هم جنایتی که از این هفته باب شد دیگر دعا کنیم خدا مرگمان دهد شاید دعای خسته دلان مستجاب شد این آبرو به قالب یک رو در آمد و تا ریخت خم شدم که برش دارم آب شد فرامرز عرب عامری شب دیوانگی اغلب زنجیریهاست شب تا صبح به زلف تو توکل کردن شب در دامن تنهایی شب گل کردن شب درداست شب خاطره بارانیهاست شب تا نیمه شب شعر وغزلخوانیهاست شب یلداست شب با غم تو سر کردن شب تقدیر خود اینگونه مقدر کردن کاش یک شب برسد یک شب یلدا باهم بنشینیم زمان را به تماشا باهم بنشینیم و ز هم دفع ملالی بکنیم اینهم از عمر شبی باشد وحالی بکنیم شب یلدا شده خود را برسانی بد نیست امشبی را اگر ای عشق بمانی بد نیست سیب سرخی واناری وشرابی بزنیم پشت پا تا سحرالدهر به خوابی بزنیم موی تو باشد وشب را به درازا بکشد وای اگر کار منو عشق به یلدا بکشد چه شود اوج پریشانیمان جا بخوریم بین یک عالمه شب صاف به یلدا بخوریم می شود خوبترین قسمت دنیا با تو گر که توفیق شود یک شب یلدا باتو با تو ای خوبترین خاطره ی رویایی ای که عمر تو الهی بشود یلدایی می شوی از همه ی شهر تماشایی تر گر شود عشق تو از عمر تو یلدایی تر حیف شد نیستی امشب شب خاموشیها کوه غم آمده پیشم به هم آغوشیها نیستی شمع شب تار مرا فوت کنی بدرخشی همه را واله ومبهوت کنی بی تماشای تو با اینهمه غمها چه کنم؟ تو نباشی گل من با شب یلدا چه کنم؟ فرامرز عرب عامری دیگر تو را میان غزل گم نمی کنم تا دارمت نگاه به مردم نمی کنم در گیر و دار تلخ رسیدن به درد عشق حتی به جان خویش ترحم نمی کنم این فصل پا به ماه غمی ژرف گونه بود هرگز به این بهار تبسم نمی کنم من در بهشت عشق تو آدم شدم، ولی خود را خراب خوردن گندم نمی کنم ای بهترین بهانه برای نمردنم دیگر تو را میان غزل گم نمی کنم فرامرز عرب عامری ابتدای یك پریشانی است، حرفش را نزن گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو چشمهایم بی تو بارانی است، حرفش را نزن آرزو كردی كه دیگر بر نگردم پیش تو راه من، با این كه طولانی است، حرفش را نزن عهد بستی با نگاه خسته ای محرم شوی گر نگاه خسته ی ما نیست، حرفش را نزن خورده ای سوگند روزی عهد خود را بشكنی این شكستن نا مسلمانی است، حرفش را نزن حرف رفتن می زنی وقتی كه محتاج توام رفتنت آغاز ویرانی است، حرفش را نزن فرامرز عرب عامری
برچسبها: فرامرز عرب عامری
برچسبها: فرامرز عرب عامری
برچسبها: فرامرز عرب عامری
برچسبها: فرامرز عرب عامری
برچسبها: فرامرز عرب عامری
برچسبها: فرامرز عرب عامری