بهترین اشعار برای تو که نیستی
به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی
تو تفنگ در دست شلیک کردی شلیک کردی به طناب برگشتم به زندگی خطا رفته بود دوباره داری نشانه میروی قلب هدف را درست نشانه گرفتی بزن زندگی همین است که شلیک میشود از دستهای تو شهاب مقربین نه اینها کاغذی نیستند که بادشان ببرد پاره سنگی که روی رویاهایم گذاشتی بردار روی باد بگذار رویاهای مناند که باد را بههم ریختهاند. شهاب مقربین تنهایی عمیقتر دستت را بده با هم دست و پا بزنیم پیش از آن که غرق شویم شهاب مقربین تو را احاطه کردم در بَرَت گرفتم گونههایت را نوازش کردم شانههایت را بوسیدم و پاره پاره ریختم پیشِ پای تو بر من پا گذاشتی کوبیدهتر سختتر محکمتر شدم تابیدی به من آب شدم شهاب مقربین در ظلمات مانده بودم شهاب مقربین ای کاش درخت بودم زبانم زبانِ سکوت بود تا سکوت تو را می فهمیدم مثل زبان گنجشکی تنها که حرف پاییز را فهمیده است شهاب مقربین ندیدهای تو هرگز هم نخواهی دید اما صخرهها هم گاهی گریه میکنند نمیدانی چرا هرگز هم به تو نخواهم گفت اما گریه میکنند صخرهها درياها با خود غمی را میآورند و میبرند اما صخرهها نمیدانی وقتی که گریه میکنند ... وقتی که گریه میکنند ... شهاب مقربین تو تفنگ در دست شلیک کردی شلیک کردی به طناب برگشتم به زندگی خطا رفته بود دوباره داری نشانه میروی قلب هدف را درست نشانه گرفتی بزن زندگی همین است که شلیک میشود از دستهای تو شهاب مقربین ساقه ی علفی کنار ساقه ی علفی در علفزاری انبوه در باد خم می شویم به سمت دیگری و دیگری به سمت دیگری و دیگری به سمت دیگری و دیگری... شهاب مقربین پل سراسر آبهای خروشان بود و رودخانه خشكيده نه اينسو جريانی در كار بود شهاب مقربین میكوفتم درهم میكوفتم اگر ميان ما ديواری بود بالا میرفتم پايين میآمدم فرو میريختم اگر كوه بود دريا بود پا میگذاشتم بر نقشهی جهان و نقشهای ديگر میكشيدم اما ميان ما هيچ نيست هيچ و تنها با هيچ هيچ كاری نمیشود كرد شهاب مقربین اینجا رویای مردی مرده زندگی میکند و رویاها در را به روی کسی باز نمیکنند شهاب مقربین باید برای عبور از شب اسمش را صدا میزدم و اسم شب سکوتی طولانی بود که تا صبح ادامه داشت شهاب مقربین میخواهد آرامت کند پیوسته روی این گُسَل کسی خانهام را میلرزاند شهاب مقربین توشهی سفرم را رازی سنگین کردهاست این چمدان هرگز باز نخواهد شد به هر شهری میرسم هنوز نرسیدهام شهاب مقربین تکهتکهام میکند مینشینم تکههای خودم را جمع میکنم کنار هم میچینم میبینم تکهای گم شده هر روز که میگذرد سبکتر میشوم زمانی اگر تکههای گمشده را پیدا کردی کنار هم بچین او باید من باشم باقی پازل بیمعنایی بود که در آن بازیگر و بازیچه را از هم نمیشناختی شهاب مقربین
برچسبها: شهاب مقربین
برچسبها: شهاب مقربین
برچسبها: شهاب مقربین
برچسبها: شهاب مقربین
بوی تو پیچید در دلم
روشن شد همه جا
تو را دیدم
بوی تو رفت و رفت
محبوبه شب ام
کاش
در ظلمات مانده بودم
برچسبها: شهاب مقربین
برچسبها: شهاب مقربین
برچسبها: شهاب مقربین
برچسبها: شهاب مقربین
برچسبها: شهاب مقربین
نه به سمت ديگر رفتيم
برچسبها: شهاب مقربین
برچسبها: شهاب مقربین
برچسبها: شهاب مقربین
برچسبها: شهاب مقربین
برچسبها: شهاب مقربین
برچسبها: شهاب مقربین
برچسبها: شهاب مقربین