بهترین اشعار برای تو که نیستی
به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی
که تو می اندیشیدی و نه آنطور که من می گفتم خاطرت که هست ! تمام راه باد می آمد تمام راه تگرگ بود و آنچه فانوس دریاییش می پنداشتیم تنها کور سوی کرم شبتابی بود در طوفانی روزگارمان کورسویی نه که به ساحل نجاتمان رهنمون بود، بل به ورطه وهم مان می کشاند حال بگذار که من تن به آرامش مرداب سپارم و تو در پی دریایت باش. محمد احمدی - سیامک
نه آنگونه بود
برچسبها: محمد احمدی نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۹/۱۶ساعت
12:39 توسط آدم برفی| |