بهترین اشعار برای تو که نیستی
به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی
بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم میروم و نمیرود ناقه به زیر محملم بار بیفکند شتر چون برسد به منزلی بار دلست همچنان ور به هزار منزلم ای که مهار میکشی صبر کن و سبک مرو کز طرفی تو میکشی وز طرفی سلاسلم بارکشیده جفا پرده دریده هوا راه ز پیش و دل ز پس واقعهایست مشکلم معرفت قدیم را بعد حجاب کی شود گر چه به شخص غایبی در نظری مقابلم آخر قصد من تویی غایت جهد و آرزو تا نرسم ز دامنت دست امید نگسلم ذکر تو از زبان من فکر تو از جنان من چون برود که رفتهای در رگ و در مفاصلم مشتغل توام چنان کز همه چیز غایبم مفتکر توام چنان کز همه خلق غافلم گر نظری کنی کند کشته صبر من ورق ور نکنی چه بر دهد بیخ امید باطل سنت عشق سعدیا ترک نمیدهی بلی کی ز دلم به دررود خوی سرشته در گلم داروی درد شوق را با همه علم عاجزم چاره کار عشق را با همه عقل جاهلم سعدی شب عبور شما را شهاب لازم نیست که با حضور شما آفتاب لازم نیست در این چمن که ز گلهای برگزیده پر است برای چیدن گل، انتخاب لازم نیست خیال دار تو را خصم از چه می بافد؟ گلوی شوق که باشد طناب لازم نیست ز بس که گریه نگردم غرور بغض شکست برای غسل دل مرده آب لازم نیست کجاست جای تو ؟ - از آفتاب می پرسم - سوال روشن ما را جواب لازم نیست ز پشت پنجره بر خیز تا به کوچه رویم برای دیدن تصویر، قاب لازم نیست قیصر امین پور در پیش عزیزان جهان خوارتر از من گفتی که مرا یار وفادار بسی هست هستند ولی نیست وفادار تر از من گر طالب آنی که به یاری بنشینی بنشین که تورا نیست کسی یارتر از من چون غنچه اگر سینه ی تنگم بشکافی دانی که نبوده ست دل افگار تر از من خلق دو جهانست گرفتار تو لیکن در هردو جهان نیست گرفتار تر از من امروز اگر عشق گناهست " هلالی" فردا نتوان یافت گنهکار تر از من هلالی جغتایی چشم خواب آلوده اش را مستی رویا نبود نقش عشق و آرزو از چهره ی دل شسته بود عکس شیدایی در آن آیینه ی سیما نبود لب همان لب بود اما بوسه اش گرمی نداشت دل همان دل بود اما مست و بی پروا نبود در دل بیزار خود جز بیم رسوایی نداشت گرچه روزی همنشین جز با من رسوا نبود در نگاه سرد او غوغای دل خاموش بود برق چشمش را نشان از آتش سودا نبود دیدم آن چشم درخشان را ولی در این صدف گوهر اشکی که من می خواستم پیدا نبود بر لب لرزان من فریاد دل خاموش شد آخر آن تنها امید جان من تنها نبود جز من و او دیگری هم بود اما ای دریغ آگه از درد دلم زان عشق جانفرسا نبود ای نداده خوشه ای زان خرمن زیبایی ام تا نبودی در کنارم زندگی زیبا نبود ابوالحسن ورزی اجرای بی نظیر شعر را با صدای استاد بنان را بشنوید
برچسبها: سعدی
برچسبها: قیصر امین پور
برچسبها: هلالی جغتایی
برچسبها: ابوالحسن ورزی