بهترین اشعار برای تو که نیستی
به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی
جان عاشق یک طرف، یک موی لیلا یک طرف کوچهی محبوب یکسو، کلّ دنیا یک طرف مثل مجنون تار میبیند جهان را چشم من میکشی از پنجره تا پردهها را یک طرف گردنم کج میشود، یک شهر میریزد به هم تا که میریزد چوناین آن زلف زیبا یک طرف غرق در تعبیر خواب گیسوی آشفتهات یک طرف صورتنگاران، اهل معنا یک طرف در مصافی نابرابر میکِشد روح مرا گیسوانت یک طرف، آن خالِ تنها یک طرف هست حق هم با اقلیّت اگر زیباتر است مردمکهای تو یک سو، اهل تقوا یک طرف با زبان گفتی برو، با چشمها گفتی بیا میرود دل یک طرف در عاشقی، پا یک طرف منزوی گشتم از آن چشم بلاتکلیف تو یک طرف هم رنگ جنگل، رنگ دریا یک طرف سر به رسوایی کشد وقتی که با هم رو شود حُسن یوسف یک طرف، دست زلیخا یک طرف در قمار عشق دائم سکهها در چرخشاند یک طرف روی خوشی دارند اما یک طرف قاسم صرافان کجا جدا شوم از تو که بعد از آن تو نباشی کسی که داده مرا از خودم امان، تو نباشی کجای زندگیم دست می دهد که به تلخی گریزم از تو و آغوش مهربان، تو نباشی کجای گریه بخندم، کجای خنده بگریم که پشت گریه و لبخند، توامان تو نباشی کدام قصه بسازم که بی تو رنگ نبازد کدام شعر بخوانم که در دهان تو نباشی به رغم عشق من و تو، سپاه بد دلی و شک هزار جهد بکردند در جهان، تو نباشی تو را اگر چه نمی یابمت، هنوز برآنم که در مکان تو نگنجی که در زمان تو نباشی هزارچشم تو از هر کجاست خیره به سویم کجا نگاه کنم من که این و آن تو نباشی عبدالجبار کاکایی
برچسبها: قاسم صرافان
برچسبها: عبدالجبار کاکایی