بهترین اشعار برای تو که نیستی
به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی
کسی که ضارب زخم عمیق ما باشد نمی تواند از این پس رفیق ما باشد به مفت هم نمی ارزد شکوه تاجی که نشسته روی سر زیر تیغ ما باشد گذشته ایم از آن دلخوشی که عاقبتش شده ست این که به لب ' ای دریغ ' ما باشد گمان نمی کنم انگشتر بدل لایق به هم نشینی سنگ عقیق ما باشد سکوتمان نه دلیل رضاست، خاموشیم که حفظ حرمتِ یاران، طریق ما باشد عجب حکایت تلخی ست این که دشمن ما درون جلد رفیق شفیق ما باشد! مهرزاد رازی
برچسبها: مهرزاد رازی