بهترین اشعار برای تو که نیستی
به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی
بی وفا حالا كه من افتاده ام از پا چرا نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من كه يك امروز مهمان توام فردا چرا نازنينا ما به ناز تو جوانی داده ايم ديگر اكنون با جوانان ناز كن با ما چرا وه كه با اين عمر های كوته بی اعتبار اين همه غافل شدن از چون منی شيدا چرا شور فرهادم بپرسش سر به زير افکنده بود اي لب شيرين جواب تلخ سربالا چرا ای شب هجران که يک دم در تو چشم من نخفت اينقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا آسمان چون جمع مشتاقان پريشان می كند در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنيا چرا در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا شهريارا بی حبيب خود نمی كردی سفر راه عشق است اين يكی بی مونس و تنها چرا شهریار
برچسبها: شهریار