بهترین اشعار برای تو که نیستی
به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی
بی رحمانه اندك بود و واقعه سخت نامنتظر. از بهار حظ ّ تماشائی نچشيدم، كه قفس باغ را پژمرده مي كند. از آفتاب و نفس چنان بريده خواهم شد كه لب از بوسه نا سيراب. برهنه بگو برهنه به خاكم كنند سرا پا برهنه بدان گونه كه عشق را نماز می بريم، كه بی شايبه حجابی با خاك عاشقانه در آميختن می خواهم احمد شاملو
مجال
برچسبها: احمد شاملو نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۵/۰۴ساعت
4:48 توسط آدم برفی| |