بهترین اشعار برای تو که نیستی
به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی
و عقده هایم را در گلو می فشردم تو را می دیدم فرشته ای که با لباسی سپید در ازدحام نور گم می شد پس در امتداد جاده می دویدم و نام تو را که نمی دانم چه بود فریاد می کردم و تو آرام آرام با تنی که مه می گرفت گم می شدی و من هم... آه چندیست باد نیامده آخر قصه را فراموش کرده ام. محمد احمدی (سیامک)
گاهی که صدایم را در باد می پیچیدم
برچسبها: محمد احمدی نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۸/۲۷ساعت
16:13 توسط آدم برفی| |