بهترین اشعار برای تو که نیستی
به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی
از شما سوال می کنم: نام یک نفر غریبه را در شمار نام هایتان اضافه می کنید ؟ یک نفر که تا کنون ردپای خویش را لحن مبهم صدای خویش را شاعر سروده های خویش را نمی شناخت گرچه بارها و بارها نام این هزار نام را از زبان این و آن شنیده بود منکر نیاز گنگ سنگ بود گریه ی گیاه را نمی سرود آه را نمی سرود شعر شانه های بی پناه را حرمت نگاه بی گناه را و سکوت یک سلام در میان راه را نمی سرود نیمه های شب نبض ماه را نمی گرفت روزهای چارشنبه ساعت چهار بارها شماره های اشتباه را نمی گرفت ای شما ! ای تمام نام های هر کجا ! زیر سایبان دستهای خویش جای کوچکی به این غریب بی پناه می دهید ؟ این دل نجیب را این لجوج دیر باور عجیب را در میان خویش راه می دهید؟ قیصر امین پور
یک نفر که تا همین دو روز پیش
برچسبها: قیصر امین پور