بهترین اشعار برای تو که نیستی
به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی
خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو به دو نقش و به دو صورت، به یکی جان من و تو داد باغ و دم مرغان بدهد آب حیات آن زمانی که درآییم به بستان من و تو اختران فلک آیند به نظّاره ما مه خود را بنماییم بدیشان من و تو من و تو، بی منوتو، جمع شویم از سر ذوق خوش و فارغ، ز خرافات پریشان، من و تو طوطیان فلکی جمله شکرخوار شوند در مقامی که بخندیم بدان سان، من و تو این عجبتر که من و تو به یکی کنج این جا هم در این دم به عراقیم و خراسان من و تو! به یکی نقش بر این خاک و بر آن نقش دگر در بهشت ابدی و شکرستان من و تو
برچسبها: مولانا