بهترین اشعار برای تو که نیستی
به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی
بعد از تو من به رسمِ عزاداران غیر از لباسِ تیره نمیپوشم در سردسیری از منِ بیهوده وقتی که پوچ و خسته و دلسردم شب ها شبیه خواب و خیال انگار تب می کند تن تو در آغوشم تکثیر می شوند و نمی میرند سلول های خاطره ات در من انگار مانده چشم تو در چشمم لحن صدای گرمِ تو در گوشم هرچند زیر اینهمه خاکستر، آتش بگیر و شعله بکش در من حتی پس از گذشت هزاران سال روشن شو ای ستاره خاموشم بعد از تو شاید عاقبتِ من نیز مانند خواجه حافظِ شیراز است من زندهام به شعر و پس از مرگم مردُم نمیکنند فراموشم نجمه زارع ارسالی از سوی جناب آقای اطاعت گر عزیز با وبلاگ "مرهم یه مرهم ساده"
برچسبها: نجمه زارع