بهترین اشعار برای تو که نیستی
به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی
دل من یه روز به دریا زد و رفت پشت پا به رسم دنیا زد و رفت پاشنه ی کفش فرار و ور کشید آستین همت و بالا زد و رفت یه دفه بچه شد و تنگ غروب سنگ توی شیشه ی فردا زد و رفت حیوونی تازگی آدم شده بود به سرش هوای حوا زد و رفت زنده ها خیلی براش کهنه بودن خودش و تو مرده ها جا زد و رفت هوای تازه دلش می خواست ولی آخرش توی غبارا زد و رفت دنبال کلید خوشبختی می گشت خودشم قفلی رو قفلا زد و رفت محمد علی بهمنی
برچسبها: محمد علی بهمنی