بهترین اشعار برای تو که نیستی
به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی
همنیشین گل شدم دیدم که خارم سال ها می روم چون ابر سرگردان به روی کوه و دشت کو زمین بایری تا مرهم دردم شود بعد از این حتی اگر کوه یخی پیدا کنم خسته ام، این مرگ تدریجی امانم را برید سید مهدی موسوی
تازه فهمیدم که غمخواری ندارم سال ها
می روم تنها شوم شاید ببارم سال ها
من که از داغ دل خود، سوگوارم سال ها
سر به روی شانه هایش می گذارم سال ها
می شمارم روزهای آخرم را سال ها
برچسبها: مهدی موسوی نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۳/۰۹ساعت
10:21 توسط آدم برفی| |