بهترین اشعار برای تو که نیستی
به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی
نه راه به جایی، نه پناهی، نه امیدی چون قفل زبان بسته به دنبال کلیدی سرگشته ازین بازی بی فایده ای دل سربازی و تا خانه ی آخر نرسیدی سهم تو ازین سال پر از حادثه روزی ست چون ماهی قرمز وسط سفره ی عیدی بی حاصلی از برزخ سی سال تکاپو نه طالع نحسی ، نه سرانجام شهیدی بگذار در آغوش تو ویران شوم امروز بی فایده است از تو تقاضای جدیدی عبدالجبار کاکایی
برچسبها: عبدالجبار کاکایی نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۵/۱۰ساعت
15:54 توسط آدم برفی| |