بهترین اشعار برای تو که نیستی
به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی
با همهٔ بیسر و سامانیام باز به دنبال پریشانیام محمد علی بهمنی
طاقت فرسودگیام هیچ نیست در پی ویران شدنی آنیام
دلخوش گرمای کسی نیستم آمدهام تا تو بسوزانیام
آمدهام با عطش سالها تا تو کمی عشق بنوشانیام
ماهی برگشته ز دریا شدم تا که بگیری و بمیرانیام
خوبترین حادثه میدانمت خوبترین حادثه میدانیام؟
حرف بزن! ابر مرا باز کن دیر زمانی است که بارانیام
حرف بزن، حرف بزن، سالهاست تشنهٔ یک صحبت طولانیام
ها به کجا میکشیام خوب من ها نکشانی به پشیمانیام
برچسبها: محمد علی بهمنی