بهترین اشعار برای تو که نیستی
به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی
با كيف و با كلاهی كه بر هوا بود چيزی دزديدی؟ - مادرش پرسيد - دعوا كردی باز؟ - پدرش گفت - و برادرش كيفش را زير و رو می كرد به دنبال آن چيز كه در دل پنهان كرده بود تنها مادربزرگش ديد گل سرخی را در دست فشرده كتاب هندسه اش و خنديده بود حسین پناهی
به خانه می رفت
برچسبها: حسین پناهی نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۷/۰۵ساعت
9:33 توسط آدم برفی| |