بهترین اشعار برای تو که نیستی
به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی
باز می رسم به شهر در جهنمی ز دود با مسافرانِ خواب با قطار صبح زود خواب های نا تمام، حرف های بين راه بی تبسم و نگاه، بی ترانه و سرود پشت صندلی پر از نام های ناشناس خاطرات بی صدا، عقده های يادبود جاده ها به شهرها کاشکی نمی رسيد خواب های بين راه کاش واقعی نبود روستای من کجاست شهرزاد قصه ها گم شده بهشت من در جهنمی ز دود عبدالجبار کاکایی
برچسبها: عبدالجبار کاکایی نوشته شده در ۱۳۹۱/۱۱/۰۸ساعت
9:27 توسط آدم برفی| |