بهترین اشعار برای تو که نیستی
به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی
تا باد میان من و تو نامه رسان است موی من و آرامش تو در نوسان است دستی که مرا از تو جدا کرد نفهمید دعوا نمک زندگی همقفسان است هرچند که هر شاخه گلی رنگی و بویی… اما دَلگی خاصیت بوالهوسان است بگذار که اوقات تو را تلخ کنم گاه شیرینی بسیار، خوراک مگسان است هر روز زمین شاهد توفان مهیبی ست تا باد میان من و تو نامه رسان است دنیا که به کام من و تو نیست، نبودهاست بگذار ندانیم به کام چه کسان است! مژگان عباسلو ابر کوچکی ست می شود مرا بغل کنی؟ قول می دهم گریه... کم کند مژگان عباسلو چه قدر چای که ننوشیدم در کافههایی که با تو نرفتم و چه نیمکتها که مرا کنار تو ندیده فراموش کردند ... مژگان عباسلو هر دلی را روزگاری عشق ویران می کند ناگهان می آید و در سینه می لرزد دلم هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان می کند با من از این هم دلت بی اعتناتر خواست، باش! موج را برخورد صخره کی پشیمان می کند؟! مثل مادر، عاشق از روز ازل حسرت کِش است هرکسی او را به زخمی تازه مهمان می کند اشک می فهمد غم افتاده ای مثل مرا چشم تو از این خیانت ها فراوان می کند عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند درد بی درمانشان را مرگ درمان می کند مژگان عباسلو شاید تو آمدی و به یمن تو خندهها … در باغها دوباره صدای پرندهها … شاید به احترام تو آن ساعت عزیز ساکت شدند از حرکت چرخدندهها بیهمزبانی و غم بیهمزبانی و … شاید مرا گرفتی از این خونمکندهها نزدیکتر شدی به من آنگونه که خدا نزدیکتر به گرمی رگهای بندهها … در بیشههای چشم تو شیر آرمیدهاست رام تو میشوند درونم درندهها با من بمان که عشق به دنیا بیاوریم دنیا به ما … به عشقپدیدآورندهها … مژگان عباسلو که پلنگ جفت آهوست، گیلاس مست میکند، و برف داغ است… در کشور آغوش تو حتا عجیب نیست که روز و شب بهم برسند و صبح تا ابد پشت در یک اتاق منتظر بماند. مژگان عباسلو زخم خنجرخورده حال زخم خنجرخورده را … در امان کی بودهایم از عشق، وقتی بوی خون باز، وحشی میکند باز ِ کبوتر خورده را مرگ از روز ازل با عاشقان همکاسه است تا بلرزاند تنِ هر شام ِ آخر خورده را خون دلها خوردهام یک عمر و خواهم خورد باز جام دیگر میدهندش جام دیگر خورده را شعر شاید یک زن زیباست، من هم سایهاش عاشق خود میکند هرکس به من برخورده را مژگان عباسلو که میتواند زمان را نگه دارد و تو را کنار من بیآنکه پیرت کنم و سنگینی کنم بر شانهات گاهی به من فکر کن مثل دستی ناشناس در بریده ای از عکسی قدیمی مژگان عباسلو
برچسبها: مژگان عباسلو
برچسبها: مژگان عباسلو
برچسبها: مژگان عباسلو
برچسبها: مژگان عباسلو
برچسبها: مژگان عباسلو
برچسبها: مژگان عباسلو
برچسبها: مژگان عباسلو
برچسبها: مژگان عباسلو