بهترین اشعار برای تو که نیستی
به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی
غربتِ اندوهِ بی مانند ِهمچون کوه را شانه هایم زیر این بیداد کم می آورند کاش می شد کوه باشم این غم ِ بشکوه را کاش دست مهربانی می زدود از روی لطف لایه لایه دردهایِ مبهم ِانبوه را کاشکی دریادلی با ما روایت کرده بود درد های بی شمار ِشاعری نستوه را دردهایی چون خوره خونِ غزل را می خورّد کاش می شد باز گویم دردهای روح را…! یدالله گودرزی بدون تو کجا رود کسی که شد اسیر تو؟! همیشه سرپناه تو حریم دستهای من همیشه سایبان من، نگاه سربه زیر تو تمام آن چه هست در اتاق، گوش می شود به گوش تا که می رسد صدای چون حریر تو نگاه من که از تبار آسمان و آینه است هماره خیره مانده بر شکوه چشمگیر تو تو نیستی و غنچه های خانه دل گرفته ا ند کجاست در حریم خانه عطر دلپذیر تو؟ من آخر ای صدای سبز عشق، کوچ می کنم از این سکوت یخ زده به سوی گرمسیر تو! یدالله گودرزی ارساللی از سرکار خانم ریحانه یاسینی
برچسبها: یدالله گودرزی
برچسبها: یدالله گودرزی