بهترین اشعار برای تو که نیستی
به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی
جان عاشق یک طرف، یک موی لیلا یک طرف کوچهی محبوب یکسو، کلّ دنیا یک طرف مثل مجنون تار میبیند جهان را چشم من میکشی از پنجره تا پردهها را یک طرف گردنم کج میشود، یک شهر میریزد به هم تا که میریزد چوناین آن زلف زیبا یک طرف غرق در تعبیر خواب گیسوی آشفتهات یک طرف صورتنگاران، اهل معنا یک طرف در مصافی نابرابر میکِشد روح مرا گیسوانت یک طرف، آن خالِ تنها یک طرف هست حق هم با اقلیّت اگر زیباتر است مردمکهای تو یک سو، اهل تقوا یک طرف با زبان گفتی برو، با چشمها گفتی بیا میرود دل یک طرف در عاشقی، پا یک طرف منزوی گشتم از آن چشم بلاتکلیف تو یک طرف هم رنگ جنگل، رنگ دریا یک طرف سر به رسوایی کشد وقتی که با هم رو شود حُسن یوسف یک طرف، دست زلیخا یک طرف در قمار عشق دائم سکهها در چرخشاند یک طرف روی خوشی دارند اما یک طرف قاسم صرافان مثل دریایی چه آرام و چه توفانی قشنگی روسری را طرح لبنانی ببندی یا نبندی، زلف بر صورت بیفشانی، نیفشانی قشنگی خنده های زیر لب، یا آن نگاه زیر چشمی، شاید اصلا با همین حرکات پنهانی قشنگی تا که نزدیکت میآیم در همان حال مشوش ـ که میان رفتن و ماندن پریشانی ـ قشنگی این پلنگ بی قرارت را به کرنش میکشانی ماه مغرورم! خودت هم خوب میدانی قشنگی مینشینی دامن گلدار را میگسترانی مثل نقش شمسه روی فرش کرمانی قشنگی نه، ... فرشته نیستی، می سوزد آدم از نگاهت آری آتش پاره ای با اینکه شیطانی، قشنگی سرنوشت ما نمی دانم چه خواهد شد؟ ولی تو مثل حس ناتمام بیت پایانی قشنگی قاسم صرافان
برچسبها: قاسم صرافان
برچسبها: قاسم صرافان