بهترین اشعار برای تو که نیستی
به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی
نه امپراطورم و نه ستاره ای در مشت دارم اما خودم را با کسی که خیلی خوشبخت است اشتباه گرفته ام و به جای او نفس می کشم راه می روم غدا می خورم می خوابم و... چه اشتباه دل انگیزی... رسول یونان دیگر با صدای بلند نمی خندم با صدای بلند حرف نمی زنم دیگر گوش نمی دهم به صدای باد دریا پرنده پاواروتی پاورچین پاورچین می آیم و می روم بی سر و صدا زندگی می کنم تو در من به خواب رفته ای رسول یونان دراز میکشم و میمیرم مرگ نه سفری بیبازگشت است و نه ناگهان محو شدن مرگ دوست نداشتن توست درست آن موقع که باید دوست بداری رسول یونان باد را متقاعد کنم که نوزد باید خودم حرمت کلبه ام را به دریا گوشزد کنم زمین جای خطرناکی است و کسی که باید بیاید همیشه دیر می آید. رسول یونان تلفنی در جمجمهام زنگ میزند و من نمیتوانم گوشی را بردارم سالهاست شب و روز ندارم اما بدبختتر از من هم هست او همان کسیست که به من زنگ میزند ! رسول یونان قول بده که خواهی آمد اما هرگز نیا! اگر بیایی همه چیز خراب میشود دیگر نمیتوانم اینگونه با اشتیاق به دریا و جاده خیره شوم من خو کرده ام به این انتظار به این پرسه زدن ها در اسکله و ایستگاه اگر بیایی من چشم به راه چه کسی بمانم؟ رسول یونان بیشتر از همه دوست میداشتی و حالا ماه هر شب تو را به یاد من میآورد میخواهم فراموشت كنم اما این ماه با هیچ دستمالی از پنجرهها پاك نمیشود ... این شهر شهر قصه های مادربزرگ نیست که زیبا و آرام باشد آسمانش را هرگز آبی ندیده ام. من از اینجا خواهم رفت و فرقی هم نمیکند که فانوسی داشته باشم یا نه کسی که می گریزد از گم شدن نمی ترسد ! رسول یونان مثل عکس ماه در برکه در منی و دور از دسترس من سهم من از تو فقط همین شعرهای عاشقانه است و دیگر هیچ. ثروتمندی فقیرم؛ مثل بانکداری بیپول من فقط آینۀ تو هستم. رسول یونان آنقدر که در قاب پنجره جای گرفت نمی دانم شاید هم پنجره پایین رفت تا دریا را به من نشان بدهد بالاخره از این اتفاق ها می افتد وقتی که تو باشی. حالا که نیستی من به پرندگان حق می دهم که نخوانند همین طور به خورشید که مضحک و منگ مثل یک دلقک دیوانه از کوچه ها بگذرد... رسول یونان جز همین ماه که از پشت میله ها می گذرد که می توانست از اینجا نگذرد و جایی دیگر مثلآ در وسط دریایی خیال انگیز بچسبد به شیشه کابین یک تاجر پول دار بدهکار هیچ کس نیستم جز همین ماه که تو را به یادم می آورد. اما من برایت چای می ریزم دیروز هم نبودی که برایت بلیط سینما گرفتم دوست داری بخند دوست داری گریه کن و یا دوست داری مثل آینه مبهوت باش مبهوت من و دنیای کوچکم دیگر چه فرق می کند باشی یا نباشی من با تو زندگی می کنم رسول یونان سقوط می کنم از یک آسمانخراش و تو از لبه آن خم می شوی و دستم را می گیری سقوط می کنم هرشب از بام شب و اگر تو نباشی که دستم را بگیری بدون شک صبحگاه جنازه ام را در اعماق دره ها پیدا می کنند... رسول یونان ارسالی سارا صبای عزیز اگر تو نبودی عشق نبود همین طور اصراری برای زندگی اگر تو نبودی زمین یک زیر سیگاری گلی بود جایی برای خاموش کردن بی حوصلگی ها اگر تو نبودی من کاملاً بیکار بودم هیچ کاری در این دنیا ندارم جز دوست داشتن تو رسول یونان ماه چقدر روشن است فقط خاک می داند دست های آب چقدر مهربان! معنی دقیق نان را فقط آدم گرسنه می داند فقط من می دانم تو چقدر زیبایی! رسول یونان رسول يونان سعی کن با همه چیز کنار بیایی ! فرار نکن. زمین به شکل احمقانه ای گـرد است ! رسول یونان
برچسبها: رسول یونان
برچسبها: رسول یونان
برچسبها: رسول یونان
برچسبها: رسول یونان
برچسبها: رسول یونان
برچسبها: رسول یونان
رسول یونان
برچسبها: رسول یونان
برچسبها: رسول یونان
برچسبها: رسول یونان
برچسبها: رسول یونان
رسول یونان
برچسبها: رسول یونان
برچسبها: رسول یونان
برچسبها: رسول یونان
داشتم از این شهر میرفتم
صدایم کردی
جا ماندم
از کشتی ای که رفت و غرق شد
البته...
این فقط می تواند یک قصه باشد
در این شهر دود و آهن
دریا کجا بود
که من بخواهم سوار کشتی شوم و...
تو صدایم کنی
فقط می خواهم بگویم
تو نجاتم دادی
تا اسیرم کنی
رسول یونان
برچسبها: رسول یونان
برچسبها: رسول یونان
برچسبها: رسول یونان
در نيــمروزی آفتــابــی...
هيــچ اتفــاقی نيــافتــاده اســت
تنــها تــو رفتــه ای
امــا مــن
قســم مــی خــورم کــه ايــن بــاران
بــارانــی معــمولی نيســت
حتمــا جــايــی دور
دريــايــی را بــه بــاد داده انــد...
برچسبها: رسول یونان
برچسبها: رسول یونان