بهترین اشعار برای تو که نیستی
به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی
من عاشق تو باشم، یا تو عاشق من !؟ چه فرقی می کند رنگین کمان از کدام سمت آسمان آغاز می شود ؟! گروس عبدالملکیان زیباست حالا سمفونی پنجم بتهوون باشد یا زنگ تلفنی که در انتظار صدای توست . گروس عبدالملکیان که برف خستگی خداست آن قدر که حس می کنی پاک کنش را برداشته می کشد روی نام من روی تمام خیابان ها خاطره ها گروس عبدالملکیان در اتوبوس چشم در چشمهای نگفتنیاش. یک نفر گفت: «آقا جای خالی بفرمایید» چه غمگنانه است وقتی در باران به تو چتر تعارف کنند. و با آخرین گلّهي گوزنها به خانه برمیگردم آنقدر شاعرم که شاخهایم شکوفه داده است و آوازم چون مهای بر دریاچه میگذرد: شلیک هر گلوله خشمی است که از تفنگ کم میشود سینهام را آماده کردهام تا تو مهربانتر شوی گروس عبدالملکیان صدای پای توست که شب ها در سینه ام می دوی کافی است کمی خسته شوی کافی است کمی بایستی . . . . گروس عبدالملکیان همیشه برای عاشق شدن به دنبال باران و بهار و بابونه نباش گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند گروس عبدالملکیان هميشه برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش! گاهی در انتهای خارهای يک کاکتوس، به غنچهای میرسی که ماه را بر لبانت مینشاند. گروس عبدالملکیان باز کردم سلام کردی اما صدا نداشتی به آغوشم کشیدی اما سایه ات را دیدم که دست هایش توی جیبش بود گروس عبدالملکیان درخت که می شوم تو پائیزی ! کشتی که می شوم تو بی نهایت طوفانها ! تفنگت را بردار و راحت حرفت را بزن ! گروس عبدالملکیان دلیلش آن است که تو زیبایی. حالا هی بیا و بگو چنین است و چنان است. اصلاً مهم نیست تو چند ساله باشی من همسن و سال تو هستم مهم نیست خانهات کجا باشد برای یافتنت کافی است چشمهایم را ببندم. خلاصه بگویم حالا هر قفلی که میخواهد به درگاه خانهات باشد عشق پیچکی است که دیوار نمیشناسد. گروس عبدالملکیان گروس عبدالملکیان شنگول را خورده است گرگ منگول را تکه تکه کرده است بلند شو پسرم ! این قصه برای نخوابیدن است ! گروس عبدالملکیان رفتم می خواستم بروم ماندم نه رفتن مهم بود و نه ماندن مهم من بودم که نبودم ! گروس عبدالملکیان به شانه هایم زدی که تنهاییم را تکانده باشی ! به چه دلخوش کرده ای ؟ تکاندن برف از شانه های ادم برفی ؟!!! گروس عبدالملکیان
برچسبها: گروس عبدالملکیان
برچسبها: گروس عبدالملکیان
برچسبها: گروس عبدالملکیان
برچسبها: گروس عبدالملکیان
برچسبها: گروس عبدالملکیان
به روستا فکر می کنند
دختران روستا
در آرزوی شهر می میرند
مردان کوچک
به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند
مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک
می میرند
کدام پل
در کجای جهان
شکسته است
که هیچ کس به خانه اش نمی رسد.
گروس عبدالملکیان
برچسبها: گروس عبدالملکیان
برچسبها: گروس عبدالملکیان
برچسبها: گروس عبدالملکیان
برچسبها: گروس عبدالملکیان
برچسبها: گروس عبدالملکیان
برچسبها: گروس عبدالملکیان
برچسبها: گروس عبدالملکیان
و گنجشکی که سالها،
بر سیم برق نشسته
از شاخه های درخت می ترسد!!!
با من بگو چگونه بخندم؟
هنگامی که دور لبهایم را،
مین گذاری کرده اند!!
ما کاشفان کوچه های بن بستیم
حرفهای خسته ای داریم،
این بار،
پیامبری بفرست،
که تنها گوش کند.......................!
برچسبها: گروس عبدالملکیان
و من به خیابان رفتم !
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود.
برچسبها: گروس عبدالملکیان
برچسبها: گروس عبدالملکیان
برچسبها: گروس عبدالملکیان
برچسبها: گروس عبدالملکیان