بهترین اشعار برای تو که نیستی
به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی
با اینکه تنها چند روزی پیش مایی حس می کنم عمریست با من آشنایی وقتی نگاهت را به چشمم هدیه کردی حس عجیبی داشتم مثل (رهایی) ای شاه بیت هر غزل در دفتر من ای بهترین خلق خدا ای ماورایی شاید تو هم در چشم های من بخوانی عشقی که پنهان گشته در این بی صدایی در این غزل حرف دلم را می نویسم در چشم من زیبا ترین خلق خدایی احساس دلگیریست این حسی که دارم ترسیدن از روز غم انگیز جدایی اکبر امیدی امشب تو را با عشق تنها میگذارم مانند مجنون در خیابان خیالم یک شاخه گل در راه لیلا میگذارم فواره ام ، دانم سرانجامم سقوط است اما مسیرم را به بالا میگذارم دل را برای عشق ، امشب وقف کردم کردار دنیا را به فردا میگذارم از بچگی احساس میکردم که روزی مانند مجنون سر به صحرا میگذارم امشب خودم را در غزل محبوس کردم امشب تو را با عشق تنها میگذارم اکبر امیدی
برچسبها: اکبر امیدی
برچسبها: اکبر امیدی